معمار۳۱۳

مهدی یاوران عصر مدرن، آینده را می سازند.

مهدی یاوران عصر مدرن، آینده را می سازند.

با لطف و عنایت حضرت ولیّ عصر{ارواحنافداه} با سیصد و سیزده مهدی یاور عصر مدرن (2020)، جهان را برای ظهور منتقم آل محمد {صلی الله علیه}، آماده خواهیم کرد.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنگ تفریح» ثبت شده است

داستان جوراب نکبتیsmiley
سه، دو، یک، حرکت.
مسابقه آغاز شد. مسابقه دوچرخه سواری بین من و حسین. 
هر شب بعد از نماز حج آقا، تا رسیدن به خونه مسابقه می دادیم. هرکس دوم 
می شد باید جوراب های نکبتی نفر اول رو با دست می شست.
خب از اونجائیکه خیلی به تمیزی جوارب هامون اهمیت می دادیم و بچه های تر 
و تمیزی بودیم، جوراب هامون انقدر کثیف و سیاه شده بود که مثل گچ به خوش 
شکل گرفته بود. و خلاصه در یک کلام، ماشین لباس شوئی هم دلش نمی اومد 
بهش دست بزنه. دیگه خودتون ببینید چقدر برد و باخت حیاتی بوده.
این انگیزه وافر جورابی باعث شده بود تا با تمام توان و قدرت رکاب بزنیم.
خب چون من چاق تر بودم اکثر اوقات مسابقه رو باخته و مجبور به شستن 
جوراب های نکبتی برادرم می شدم. واقعا تحمل شدنی نبود.😂
یک شب با خودم عهد کردم که دیگه نبازم. جوراب هام رو تا زانو کشیدم بالا، 
زیپ کاپشنم رو بالا کشیدم و پریدم روی دوچرخه.😌

سه، دو، یک، حرکت.
مسابقه جوارب نکبتی شروع شد. با تمام سرعت و قدرت و کله خری رکاب می زدم.
سرعت ماورائی ای گرفته بودم. 
این نکته رو بگم، خیابونی که در اون مسابقه می دادیم سراشیبی بود و در آخرش هم
یک چهار راه خر توخر بود.پس علاوه بر سرعت زیادی که با رکاب زدن بدست 
آورده بودم، سراشیبی هم سرعتم رو ده برابر کرده بودم.
از حسین خیلی جلو افتاده بودم، بد بخت با خودش می گفت دیگه امشب جوراب 
نکبتی های مهدی رو باید بشورم. توهمین خیالات بودم که یک دفعه متوجه شدم که 
حسین نامرد ترمز های من رو بریده.
خدابراتون نخواد. با سرعت حضرت فیلی ای که داشتم وارد چهارراه شدم و نزدیک 
بود برم زیر ماشین ارتباط مستقیم با خدا یعنی حضرت پراید که یک دفعه فرمون رو 
دادم به چپ و با سرعت حضرت فیل من و دوچرخه و دیوار مدرسه باهم پیوند 
عاشقانه خوردیم.
و خلاصهدر یک کلام، نابود شدم، نابودا. بد تر از همه اینها علاوه بر باختن مسابقه 
از اون شب تا دو هفته نتونستم سوار دو چرخه بشم و مجبور به شستن جوراب های 
نکبتی حسین شدم. اون هم نامردی نکرد و تمام جوراب هایی که از قرن بوق تا قرن 
دوغ داشت رو آورد و من رو مجبور به شستن شون کرد.
واقعا دعا می کنم، خدا براتون نخوااااااااااااااااااااد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۲:۴۷
ابراهیم هادی